تـــنـــهــایـــــــی:
صادق:
دوباره بارید از آسمون شهر برفـــــ // زوده ولي پاييز نيومده در رفت
ميان پايين از بالا دونه هاي برفـــــ // الهي شكر همه چي روبراهه
من
همون که روزی بود ، اونقدی که روزی بود // راضی بود ، بسش بود ، دنیا توی دستش بود
زیر پاش لغزش شد ، دنیاش بی ارزش شد // طرد شد ، سرد شد ، توی مشکل غرق شد
شدش يه مَرده مُرده بين زنده ها // همیشه تكــــ و تنها دور از اجتماع
دير اومدي زود رفت ، غرورش رو خورد كرد // امروز و فرداهاش از ديروزش پوش تر
تكوندم شونه هامو ، اشكــــ روي گونه هامو // واسادم رو جفت پاهام ، زير پرچم خدام
كندن کلاً از همه ، اين آدماي مسخره // حتي شهرم پر تنش هر روزش يه جور مسئله