ابری سپید در انتهای آسمان تنها بود
و جاده بسوی افق روشن پیش می رفت
جای مهتاب خالی بود و نبضی نگران میزد
روزی اگر بیابمت قبله خود یافته ام
خدای خود ساخته ام دوای درد کهنه را به درد پرداخته ام
روزی اگر بیابمت نماز عشق میخوانم و
جز تو کسی ندانم وحبیب تو بمانم و ز خود دگر نرانمت
روزی اگر بیابمت نماز عشق می خوانم و جز تو کسی ندانم و
روزی اگر بیابمت روزی اگر بیابمت
روزی اگر بیابمت روزی اگر بیابمت