ز کویت رفتمو الماس طاقت بر جگر بستم
تو با اغیار خوش بنشین که من بار سفر بستم
که بعد رفتنم جانا هزار افسوس خواهی خورد
فلانی یار خوبی بود و من ،قدرش ندانستم
♪♫♫♪♪
❤ سپیده دم اومد و وقت رفتن حرفی نداریم ما برای گفتن ❤
❤ حرفی که بوده بین ما تموم شد ❤
❤ این جا برام نیست دیگه جای موندن ❤