پشت در بسته با یک قلب شکسته
هی نشستم هی نشستمآخرش زدم قفل و شکستم
بخاطر نجات دل خستم
دوباره کمر همت بستم
ما که به روزگار روزا را باختیم
همش نشستیم و سوختیم و ساختیم
با چشمای گریون ، عشق نشناختیم نشناختیم
خوشحالم که عیده
باز پر در آوردی
جمعیت عاشق
باز سر در آوردی