مث برف آروم اومد ولی یه شومینه هیزوم تو دستاش بود
یه شال سفید و سیاه گردنش یه غم پشت چشمای زیباش بود
بهم گفت این صندلی خالیه بهش گفتم این صندلی مال تو
میخواستم بگم اما فرصت نشد چقدر دوست دارم غم حالتو
همون لحن غمگین حرفاش بود که مهمون دنیای دودیم شد
فقط چاوشی گوش میکرد و من به محسن شدیدا حسودیم شد