منو بیشتر از همه دوست داشته باش
,عاشقم کردی، باید بمونی پاش
,خواب هیچکسوُ نبین جز خودِ من
,از خودت جدام نکن، یواش یواش
,من وُ احساس منو، جدی بگیر
,این همه عشق منو، دست کم نگیر
,می خواستم؛ که با تنهاییِ خود سر کنم
,گلِ خاطراتِ صحنه ها رو پرپر کنم
,رها شم توی دستِ تقدیر… فراموش کنم…
,عشق خوندنو با تو بودنو خاموش کنم
,یادمه؛ که یه شب وقتی توی آسمون
,یه ستاره ی تنها مهمون بود توو کهکشون
,دلم پرید و فریاد زنون؛ گفت ببین ای آوازه خون
,برو روی صحنه…
,نشین توی خونه؛ نشو ستاره ی بی نشون
,صحنه؛ باز منو صدا کرد!
,عشقِ اون دوباره ما رو هم صدا کرد…