دوباره بارون و شب که تو نیستی
تا حسرت اینکه بگیرمت تو آغوش
دوباره چشمایی که واسه تو خیسن
باز دارم از درد دوری مینویسم💔
نیستی که ببینی خیس میشه چشمای خرماییم💔💔😔🥀
بسمه تعالی شروع دفتر خاطرات
یه نامرد اومد همه زندگیمو داد به باد
یه پیرمرده هجده ساله که از دنیا سیره
سفید شد موهای شقیقش
صورتش ترکیده😔💔
دربدر تو کوچه ها دنبال معشوقش
انقدی گشت و گشت تا که یهو از هوش رفت😔🥀🥀
هر شب مست و پاتیل تو خیابونا تلو تلو